ماه بالای سر آبادی بود ...
آن شبی که من و تو کنار هم ... کنار کمترین فاصله نبودن ...
روبروی رود نشسته بودیم ..
یادت هست ؟
حالا ...
من نیستم و هستم ...
تو ... هستی و نیستی ...
ماه
همیشه ...
به تنها شاهدی که هیچ وقت کسی شهادتش را نمی پرسد ...
سلام تنهایی من را برسان ...