..

 

عوض همیشه که تصور میکنم سر انگشتم یه مداد هست و هر جا که میرسم با سرش مینویسم و یادگاری میذارم به خیال خودم ...  

کاش امشب یه پاک کن جادویی داشتم ..  

دست میکشیدم روی تمام لحظات خط خطی سیاه رنگ منو خودت ...  

همه رو پاک میکردم ...  

 واستا ببینم ...  

اینهمه اشک ..  

قدرت شستن کدورتها رو نداشت ؟؟

..

  

ببخشید ..  

من همینقدر آدمم ..  

همینقدر ...  

کم ..   

خیلی ..  

خیلی ...  

همین آدم ... به اندازه تمام نبودنش دوستت دارد ..  

همانقدر زیاد ..  

خیلی بیشتر ...  

ببخشید ..

...

.. روزی فریاد می کشم ..  

با تمام آنچه اینهمه مدت از تمام ذره ذره نفسهای پر از خواستنت در دلم جمع کرده ام ...  

می شکنم ..  

تمام بغضهای فرو خورده این همه وقت را ..  

وقتی سدی بودند برای آنچه در دلم میخوابید ..  

روزی ... شبی شاید ..  

فریاد میزنم ..  

دوستت دارم ...  

....

هوای بارانی اینجا تکرار تکرار هاست ..  

تکرار تکراری که شاید دیگر .. هیچ وقت تکرار نشود ..  

تکرارش هم شیرین بود ..  

هست ..  

مثل تکرار تمام لحظه های .. بودن ..  

حتی وقتی نیستی ..  

تکرارت در جایی تکراری ..  

در جایی امن ..  

اینجا ..  

........................................ توی دل من ...  

تکرارت را کسی نمیبیند ..  

تکراری ترین تکرار ..  

دوستت دارم ..  

این هم تکراری بود ...  

تکراری .. دوست داشتنی ..

..

 

وای ...  

امشب ... که نه ..  

هر وقت میخوای کسی را نفرین کنی .. 

فقط بگو امیدوارم منتظر باشی ... 

یه شب .. 

به قد هزار سال .. 

منتظر ..